راز ثروت
پدرانشان به این رتبه رسیده اند را فاکتور بگیریم. در جامعه مردم به ۲ دسته تقسیم میشوند.
یک گروه کوچک که از دل تمام سختی ها به اوج موفقیت میرسد
و در پی آن حساب بانکی آنها به طور افسارگسیخته ای پر میشود.
و گروه دیگر، اکثریت مردم که یک زندگی معمولی دارند
و حتی بخاطر وضعیت اقتصادی، بیکاری و یا مشکلات شخصی، همان را هم از دست میدهند و فقیر میشوند.
درسهایی از ثروت که باید بدانید
اما واقعا چه چیزی تفاوت اصلی
بین این دو گروه را ایجاد می کند؟
اگر بخواهیم خیلی ساده جواب بدهیم باید بگوییم که همه چیز از طرز فکر افراد شروع میشود.
درواقع صداهایی که در سرما وجود دارد، شخصیت مارا می سازد
و مسیر رفتاری ما را مشخص میکند. این رفتار به عملکرد ما منجر میشود
و در نهایت مشخص میکند که ما یک فرد ثروتمند در جامعه باشیم یا یک فرد معمولی.
سایت راز ثروت در ادامه چند مورد از تفاوت طرز تفکر بین افراد معمولی و ثروتمند
را برای شما بررسی می کند تا متوجه شوید
که ریشه این اختلاف که آینده یک فرد را رقم میزند در کجاست.
درسهایی از ثروت که باید بدانید
درس اول :
افراد معمولی از تلویزیون
الگو میگیرند، افراد ثروتمند از کتاب
یک فرد ثروتمند باید ساخته شود. شما ابتدا باید طرز تفکرتان را گسترش دهید،
جهان شما نباید محدود و برگرفته از الگوهایی باشد که دولت ها به شما میدهند.
اکثر افراد جامعه برده تلویزیون هستند، بدون اینکه خودشان بدانند.
درخانه افراد معمولی همیشه تلویزیون روشن است.
پس آنها شبانه روز تحت تاثیر چیزهایی هستند که تلویزیون به صورت تنظیم شده به آنها میخوراند.
اخبار، فیلم و بحث های گوناگون مانند
آینه هایی برای افراد معمولی است
که از خدای تلویزیون بیرون می آید
اما ثروتمندان این اشتباه را نمیکنند.
درسهایی از ثروت که باید بدانید
آنها بجای دریافت مطالب دیکته شده دولتی از تلویزیون به کتاب خواندن روی می آورند.
یک ثروتمند میداند که قدرت اصلی در دانش و آگاهی است.
برای همین شروع به خواندن کتاب می کند تا شخصیت خودش را ارتقاع دهد.
شما هم میتوانید این کار را شروع کنید اگر کتاب خواندن برایتان سخت است
میتوانید از خلاصهی بهترین کتابهای دنیا شروع کنید .
درس دوم :
افراد معمولی حقوق میگیرند،
افراد ثروتمند حقوق میدهند
همه ما کار را از سطوح پایین شروع کرده ایم. کار در رستوران، شرکت ها و یا ادارات دولتی.
این اشکالی ندارد. اما مشکل اصلی زمانی رخ میدهد
که خودمان یک محدودیت برای درآمدمان تعیین میکنیم.
این اتفاق درست زمانی می افتد که شما یک شغل دائمی کارمندی میخواهید.
وقتی که شما کارمند یک اداره یا شرکتی شوید پس حقوق شما همیشه ثابت خواهند ماند.
به اطراف خود نگاه کنید. یک حقوق بگیر ثروتمند میشناسید؟
درسهایی از ثروت که باید بدانید
در عوض تمام کسانی که صاحبان شرکت و مجموعه های کاری هستند
اکثر از درآمد فوق العاده ای برخوردارند. زیرا آنها در درآمد خود هیچ محدودیتی ندارد.
درواقع این افراد شما را استخدام می کنند تا با گرفتن یک پول ثابت برای آنها ثروت بسازید.
شما هم لازم نیست تا همیشه کارمند باقی بمانید البته به شرطی که قوانین درست را یاد بگیرید.
درس ثروتمندانی که فقیر بودند سوم :
افراد معمولی دیگران را مقصر میدانند،
افراد ثروتمند خودشان را
اگر نگاه کنید افراد معمولی از همان صبح زود که بیدار میشوند
در تاکسی، اتوبوس، محل کار و هر جای دیگری در حال گله و شکایت کردن از دولتها هستند.
آنها همه وضعیت زندگی خود را تقصیر دولت میدانند اما اگر اینطور است
چطور کسانی در همین کشور زندگی میکنند که ثروتمند هستند؟
درسهایی از ثروت که باید بدانید
مسئله اصلی عدم مسئولیت پذیری است
افراد معمولی مشکلات را ثروتمندانی که فقیر بودند به گردن دیگران می اندازند تا نیازنباشد برای رفع آن تلاش کنند.
اما اشخاص ثروتمند فقط خودشان را مقصر میدانند.
آنها مسئولیت همه چیز را در وهله اول می پذیرند
و در ادامه خود را موظف میدانند که آن اشتباه و مشکل را درست کنند.
درس چهارم : افراد معمولی پس انداز میکنند،
افراد ثروتمند سرمایه گذاری
کسانی که درآمد های پایین دارند معمولا سعی میکنند در زندگی پس انداز کنند.
آنها از تفریحاتشان میگذرند، لباسهای گران نمی پوشند و به رستوران های خوب نمیروند
تا بتواند در پایان سال چند میلیون تومان پول پس انداز کنند.
اگر شما هم جز این دسته هستید آیا تا بحال فکر کرده اید
که چرا با این وجود نمی توانید ثروتمند شوید.
درسهایی از ثروت که باید بدانید
اگر شما ماهی ۱ میلیون تومان هم پس انداز کنید در پایان سال ۱۲ میلیون دارید
و ۱۶ سال طول میکشد تا ۲۰۰ میلیون تومان جمع کند.
در آن زمان هم ارزش پول شما کمتر از یک سوم شده است.
ثروتمندان به هیچ وجه پس انداز نمیکنند،
آنها تمرکز اصلی خود را روی سرمایه گذاری
میگذارند
در واقع برای هر ریالی که در می آورند نقشه ای میکشند که چطور آن را سرمایه گذاری کنند.
این سرمایه گذاری میتواند در قالب خرید سهام، اوراق مشارکت، خرید زمین و …. باشد.
درسهایی از ثروت که باید بدانید
همینطور که پول افراد معمولی در بانک در حال
خوابیدن است،
پول افراد ثروتمند در سرمایه گذاری مدام تکثیر
میشود
درس پنجم : افراد معمولی همه چیز را میدانند،
افراد ثروتمند همه چیز را یاد میگیرند
این بار که در شرکت و یا تاکسی یا حتی جمع دوستان و خانواده خود نشستید خوب به حرفها دقت کنید.
درسهایی از ثروت که باید بدانید
افراد معمولی ظرف یک ساعت درمورد ۱۰ موضوع مختلف تخصصی نظر میدهند
و طوری وانمود میکنند که همه چیز را میدانند.
آنها درباره مشکلات اقتصادی کشور، درباره مسائل خاورمیانه، توافق هسته ای،
تولید بنزین در پتروشیمی ها و…. نظر میدهند.
گاهی برخی از آنها طوری درباره مسائل اقتصادی نظر میدهند که گویی وارن بافت هستند،
در حالی که مهمترین کار اقتصادی زندگی شان خرید از فروشگاه محل است!
اما افراد ثروتمند بیشتر گوش میدهند
و سعی میکنند چیزی یادبگیرند
یک فرد بزرگ هیچگاه نمیگوید که من میدانم. هیچگاه نظرش را تحمیل نمیکند
و تمرکزش را روی یادگیری میگذارد تا اظهار نظر.
درسهایی از ثروت که باید بدانید
درس ششم :
افراد معمولی اعتقاد دارند که ثروتمندان دزد هستد،
ثروتمندان اعتقاد دارند که فقر ریشه مشکلات است
معمولا شنیده اید که به هرکسی که موفق به جمع آوری پولی شده میگویند دزد.
یا میگویند هیچ کس از راه حلال پولدار نمیشود.
این بزرگترین دروغی است که افراد عادی میگویند. اما چرا؟
چون آنها نتوانسته اند موفق شوند و میخواهند عدم توانایی خودشان را به گردن دیگران بیندازند.
جالب است بدانید پیامبر، امام علی و امام رضا از ثروتمند ترین افراد جامعه خود بودند
هرچند که سبک زندگی ساده ای داشتند.
در فقر هیچ شرافتی نیست. برعکس اتفاقا این فقر است که سبب ایجاد مشکل میشود.
کافی است یک آمار تحلیلی از نیرو انتظامی شهر خود بگیرید.
خواهید دید که بیشتر مشکلات اجتماعی از قبیل دزدی، مواد مخدر، قتل و … در محله های فقیر نشین رخ میدهد.
باورهای رایج درباره ثروتمندان که کاملا اشتباه است!
بانک اول - کلیشههای منفی زیادی درباره ثروتمندان وجود دارد، مثل اینکه آنها شایسته این ثروت نیستند، مالیات نمیدهند یا حریص هستند.
به اشتراک بگذارید:
به گزارش بانک اول به نقل از باشگاه خبرنگاران، کلیشههای منفی زیادی درباره ثروتمندان وجود دارد، مثل اینکه آنها شایسته این ثروت نیستند، مالیات نمیدهند یا حریص هستند. با این حال تحقیقات نشان میدهد که ثروتمندان آنقدر که ما فکر میکنیم بدجنس یا خاص نیستند: درصد قابل توجهی از آنها به مدارس دولتی رفته اند یا از دانشگاه اخراج شده اند، آنها هم مثل ما مالیات میدهند و بسیاری از آنها پدر پولدار ندارند. در این مطلب باورهای رایجی که درباره ثروتمندان وجود دارد را مشاهده میکنید.
فقط اگر از خانواده پولداری باشید، پولدار میشوید
درست است که بچه پولدارها راحت از بقیه میتوانند به دانشگاه میروند و بین پولدار شدن و داشتن خانواده ثروتمند ارتباط مستقیم وجود دارد. اما این ارتباط همیشه ساده نیست: بچه پولدارها فرصتهای بیشتری در زندگی دارند، اما احتمال بیشتری دارد که ثروتی که از خانواده به آنها رسیده را از دست بدهند. طبق تحقیقات 70% خانوادههای ثروتمند، ثروتشان را توسط نسل بعد از دست میدهند.
همه ثروتمندان پولشان را به ارث برده اند
طبق گزارش موسسه اقتصاد بین الملل پترسون، 70% کل ثروتمندان سال 2014، میلیاردرهای خودساخته بودند. در میان این افراد، نام ثروتمندانی که فقیر بودند بیل گیتس، وارن بافت و لری الیسون هم به چشم میخورد. اما این بیشتر در مورد میلیاردرهای آمریکایی صدق میکند و بیش از نیمی از میلیاردرهای اروپایی ثروتشان را به ارث برده اند.
ثروتمندان مجبور نیستند سخت کار کنند
طبق تحقیقات ثروتمندان سختتر از فقرا کار میکنند: 86% ثروتمندان شغل تمام وقت دارند و بیش از 50 ساعت در هفته کار میکنند، در حالی که 57% فقرا شغل تمام وقت دارند و کمتر از 50 ساعت در هفته کار میکنند. همچنین ثروتمندان کمتر استعلاجی میگیرند و زمان کمتری را پای تلویزیون و اینترنت میگذرانند.
ثروتمندان هرگز ورشکسته نمیشوند
هیچکس از ورشکسته شدن در امان نیست مثلا دونالد ترامپ 4 بار ورشکست شده است. تفاوت اصلی بین فقرا و ثروتمندان در اقداماتی است که بعد از ورشکستگی انجام میدهند. آنها معمولا برنامه دقیق و سختگیرانه مشاوران مالی خود را اجرا میکنند و این کار دوباره آنها را سرپا میکند.
ثروتمندان خودخواه هستند
تحقیقات نشان میدهد که اغلب ثروتمندان از مالیات فرار میکنند، احتمال بیشتری دارد که قوانین رانندگی را رعایت نکنند و به طور کلی خودمحور هستند. اما تحقیقات محققان هلندی نشان میدهد که اگر پاکت نامهای پر از پول یا کارت هدیه را به اشتباه به خانوادههای فقیر یا ثروتمند بفرستید، ثروتمندان با احتمال بیشتری نسبت به فقرا آن را پس میفرستند و از این نتیجه گرفتند که ثروتمندان خودخواه نیستند فقط پول بیشتری میخواهند.
همه ثروتمندان از دانشگاههای عالی فارغ التحصیل شدهاند
طبق تحقیقات اکثر نخبگان جهانی مدرک دانشگاهی دارند و درصد بالایی از آنها در دانشگاههای خوب و عالی تحصیل کرده اند. اما ثروتمندانی هم هستند که اصلا به دانشگاه نرفته اند، بیل گیتس نمونه مشهور آن هاست. آموزش عالی مهم است، اما تنها عامل تعیین کننده ثروت نیست.
ثروتمندان کمتر میبخشند
برخی تحقیقات نشان میدهد که خانوادههای فقیر نسبت به خانوادههای ثروتمند بخش بیشتری از درآمد خود را صرف کارهای خیر میکنند. اما برخی تجقیقات هم نشان میدهد هرچه افراد بیشتر پول داشته باشند، بیشتر اهدا میکنند. به نظر میرسد در اینجا عوامل دیگری غیر از ثروت نقش دارد.
با پول نمیتوان خوشبختی را خرید
تحقیقات انجام شده روی 4000 میلیاردر نشان میدهد پول با خوشبختی ارتباط دارد. حتی در میان ثروتمندان، کسانی که 10 میلیون دلار ثروت دارند بسیار شادتر از کسانی هستند که ثروتمندانی که فقیر بودند یک میلیون دلار ثروت دارند؛ و کسانی که ثروتشان را خودشان به دست آورده اند شادتر از کسانی هستند که آن را به ارث برده یا با یک فرد ثروتمند ازدواج کرده اند.
ثروتمندان تجملگراتر هستند
طبق تحقیقات ثروتمندان کمتر از آنچه فکر میکنید خرج تجملات میکنند. 92% از ثروتمندان هرگز با یک قایق تفریحی سفر نکرده اند و 87% از آنها هرگز خودروی لوکسی نداشته اند. 30% از آنها از بنها و کوپنها استفاده میکنند؛ بنابراین به نظر میرسد ثروتمندبودن به معنای ولخرجی و تجمل گرایی نیست.
رایجترین باور غلط این است که اگر خانواده پولداری نداشته باشید، غیرممکن است پولدار شوید. اما نمونههای زیادی از میلیونرهای خودساخته وجود دارد که از صفر به همه چیز رسیده اند. پس شانس خود را از دست ندهید.
سایه سنگین زیان بر سود
اگر انسانها موجوداتی کاملاً منطقی بودند با از دست دادن یا به دست آوردن چیزهایی که ارزش یکسان دارند، احساس مشابهی را تجربه میکردند. وقتی دوستی 100 دلار برای تولدمان به ما هدیه میدهد، باید همان میزان احساس خوشحالی کنیم که وقتی یک 100دلاری را در دستگاه خودپرداز جا گذاشتیم، احساس ناراحتی میکنیم. واقعیت اما اینگونه نیست. روانشناسان و اقتصاددانان رفتاری دریافتهاند که ما «از دست دادن» را تقریباً دو برابر شدیدتر از «به دست آوردن» احساس میکنیم؛ زیرا از دست دادن برای ما دوچندان دردناکتر از به دست آوردن چیزی است. با توجه به همین موضوع، مردم معمولاً رفتاری از خود نشان میدهند که به «زیانکاری» (loss aversion) معروف است. بدین معنا که ما بیشتر از تلاش برای رسیدن به سود و دستیابی به چیزی، در تلاشیم از ضرر و از دست دادن جلوگیری کنیم. اما چه کسانی توانستند وزن سنگین زیان در برابر سود را اثبات کنند؟
«کانمن و تورسکی»، همه این دو نامآشنا را در کنار هم میشناسند. گویی دنیل کانمن و آموس تورسکی، روانشناسان اسرائیلی، یک فرد واحد بودند و تحقیقات آنها که دیدگاههای قدیمی درباره نحوه قضاوت و انتخاب افراد را به چالش کشید، محصول یک ذهن واحد بود. هنگامی که دکتر کانمن، پروفسور دانشگاه پرینستون، در سال 2002 جایزه نوبل علم اقتصاد را به همراه ورنون اسمیت از آن خود کرد، تاکید داشت که این جایزه متعلق به دکتر تورسکی نیز هست؛ همکار قدیمی او که در سال 1996 بر اثر سرطان درگذشت. کانمن گفت: « احساس میکنم این یک جایزه مشترک است. ما بیش از یک دهه همکاریای تنگاتنگ داشتیم.» هر کلمه از مقالات آنها، که امروزه توسط تمامی دانشجویان تحصیلات تکمیلی روانشناسی یا اقتصاد مطالعه میشود، آنقدر مورد بحث قرار میگرفت تا زمانی که میانشان «توافق کامل» حاصل شود و در آخر برای تصمیمگیری اینکه نام چه کسی به عنوان نویسنده اول نوشته شود، سکه میانداختند.
اقتصاددانان مدتها تصور میکردند که باورها و تصمیمات انسانها از قوانین منطقی پیروی میکنند. آنها نظریههای خود را بر اساس یک جهان ایدهآل بنا کرده بودند که در آن مردم به عنوان «مهرههایی منطقی» عمل میکردند و برای افزایش لذت یا سود خود از هر فرصتی بیشترین استفاده را میبردند. اما دکتر کانمن و دکتر تورسکی نشان دادند که در برخی موارد افراد اتفاقاً بسیار غیرمنطقی رفتار میکنند و ممکن نیست که انتخابها و قضاوتهایشان با یک مدل منطقی سازگار شود. روانشناسان ما نشان دادند که این خروج از عقلانیت، از الگوهایی سیستماتیک پیروی میکند. برای مثال، طرح گزینهای یکسان برای انتخاب به روشهای متفاوت یا در «چارچوببندی» جدید، میتواند تصمیمات متفاوتی را به دنبال داشته باشد. یافتهای که نظریه سنتی اقتصاد نمیتواند آن را توضیح دهد.
در طول بیش از دو دهه همکاری با یکدیگر یا با دیگران، کانمن و تورسکی سناریوهای بسیاری را مورد آزمایش قرار دادند که در آن دید کوتاهمدت نسبت به مسائل بر رفتار افراد تاثیر میگذاشت و در پی آن، برای توضیح این رفتارها نظریههایی رسمی ارائه کردند. آنها در کنار سایر چیزها ثابت کردند که وزن از دست دادن بیشتر از به دست آوردن چیزی با ارزش مشابه است. آنان دریافتند که برداشتهای اولیه، قضاوتهای بعدی را شکل میدهد و مثالهای زنده بیشتر از اطلاعات خیالی هرچند دقیقتر، در تصمیمگیری اهمیت دارند.
هرکه آثار این دو را میخواند، به قول یکی از هوادارانشان «با مثالهایی ساده و وضوحی غیرقابل انکار» به نتیجهگیری نهایی آنها میرسید. حتی اقتصاددانان که عادت نداشتند از آموختههای روانشناسی استفاده کنند، توجهشان به دو مقاله مهم کانمن و تورسکی، که یکی در سال 1974 در Science و دیگری در سال 1979 در مجله اقتصادی Econometrica انتشار یافت، جلب شد. سرانجام، کار این دو روانشناس زمینه را برای شکوفایی اقتصاد رفتاری فراهم کرد؛ رویکردی که دکتر ریچارد تالر آن را توسعه داد.
مشاهده زیانکاری
دنیل کانمن، اقتصاددان برنده جایزه نوبل، در گفتوگویی با اریکا گود از نیویورک تایمز (که به آن میپردازیم) توضیح میدهد که او دائماً با زیانکاری روبهرو است و مشاهده آن در زندگی روزمره آسان است. کانمن مثال سناریوی شیر یا خط را ارائه میدهد. او از شاگردانش میپرسد: «من یک سکه میاندازم، اگر شیر باشد 10 دلار ضرر میکنید. چقدر باید از برد در این بازی سود کنید تا این قمار برای شما قابل قبول باشد؟»
او میگوید اکثر مردم انتظار دارند اگر برنده شدند حداقل 20 دلار به جیب بزنند؛ با وجود اینکه در هر صورت 50 درصد شانس برنده شدن و 50 درصد احتمال باخت وجود دارد. او همچنین میگوید که اگر در سوال مبلغ مورد نظر را به 10 هزار دلار افزایش دهید، مردم با 20 هزار دلار پاسخ خواهند داد. زیانکاری بدون توجه به میزان پولی که وسط است، یک پدیده پایدار است. اگر هنوز احساس میکنید که این موضوع در همه شرایط صادق نیست، میتوانید همین آزمایش ساده را با اطرافیانتان یا در محل کار انجام دهید. این بحثی فرضی است بنابراین با امتحان آن هیچ پولی از دست نمیدهید.
با وجود تمام استدلالهای پیرامون این بحث، در سالهای اخیر مطالعاتی انجام شده که با ایده زیانکاری مغایرت دارد. برای آزمایش دقیق زیانکاری، محققان باید ضررها و سودهایی واقعی برای آزمایش ارائه دهند. مطالعات اخیر درباره این بحث، بودجه کافی برای آزمایش زیانها و سودهای بزرگ و موثر نداشته و در عوض به ضررهای نسبتاً ناچیز (گاهی در حد 10 دلار یا کمتر) محدود شده است. در حال حاضر نتیجهای که بر روی آن توافق شده این است که با توجه به این مطالعات، هنگامی که بحث ضررهای کوچک در میان باشد زیانکاری اثری جزئی دارد.
با فرض اینکه مطالعات زیانکاری درست باشد، این بدان معناست که در شرایط مشابه مردم بیشتر از آنکه به دنبال سود یا به دست آوردن چیزی باشند از ضرر و زیان اجتناب میکنند. با علم به این موضوع میتوانید از ادبیات مناسب برای تحریک احتمال ریسکپذیری افراد استفاده کنید. وقتی چیزی در قالب سود معرفی میشود، بیشتر احتمال دارد که برایش ریسک کنیم تا زمانی که ثروتمندانی که فقیر بودند در قالب ضرر یا از دست دادن چیزی بیان میشود. مثلاً در نظر بگیرید که در حال خرید تلفنی جدید در یک فروشگاه هستید. فروشنده توضیح میدهد که میتوانید 10 دلار تخفیف در قیمت خرید گوشی داشته باشید. چه حسی به شما دست میدهد؟ در مثالی دیگر، شما برای خرید همان تلفن وارد همان فروشگاه میشوید و فروشنده توضیح میدهد که میتوانید از پرداخت 10 دلار هزینه اضافی جلوگیری کنید. در این صورت ثروتمندانی که فقیر بودند چه حسی خواهید داشت؟ این دو در حقیقت یک پیشنهاد هستند، اما بیانشان با یکدیگر متفاوت است. شما در هر دو سناریو 10 دلار به جیب خود بازمیگردانید.
یادگیری نحوه بیان تخفیف یا چشمپوشی از هزینهای اضافه، در پذیرفته شدن محصولات جدید تاثیر بسیار میگذارد. اگر تا الان متوجه داستان نشدهاید باید بگوییم تخفیفها (discounts) بهتر از صرفنظر از هزینههای اضافی (waive a surcharge) جواب میدهند. به همین دلیل است که در ثروتمندانی که فقیر بودند بازاریابی معمولاً روی تخفیفها مانور میدهند.
زیانکاری کی و چرا اتفاق میافتد؟
در زندگی روزمره ما، زیانکاری بیش از هر زمان دیگر، هنگامی که افراد با تصمیمات مالی و بازاریابی سروکار دارند پدیدار میشود. اگر فردی با احتمال از دست دادن پولش در سهام مواجه باشد، حتی اگر شانس رسیدن به سود هم به همان میزان باشد، احتمال ریسک کردن و خرید سهام توسط او بسیار کم خواهد شد. زیانکاری با بزرگ بودن ریسک هم رابطه مستقیم دارد. کمپینهای بازاریابی مانند بازههای استفاده آزمایشی از محصول یا تخفیفها از تمایل افراد برای استفاده از خدمات رایگان فرضی استفاده میکنند. دلیل این امر آن است که پا پس کشیدن، چه پس از استفاده آزمایشی از یک نرمافزار، چه امتحان اتومبیلهای گرانقیمت و چه در مورد خانههای بزرگتر، یک تصمیم چالشبرانگیز احساسی است.
زیانکاری ناشی از ترکیبی از ساختار عصبی مغز، عوامل اجتماعی-اقتصادی و پیشینه فرهنگی ماست.
مغز ما. سه ناحیه خاص از مغز انسان در شرایطی که زیانکاری را به همراه دارد فعال میشوند. آمیگدال بخشی از مغز ماست که ترس را پردازش میکند. حسی که ما با از دست دادن چیزی تجربه میکنیم شبیه واکنش مغزمان در زمانی است که به تلاطم هواپیما یا دیدن عنکبوت واکنش نشان میدهیم. این بدان معنی است که ترس و از دست دادن ارتباط تنگاتنگی با یکدیگر دارند. دومین ناحیه در ثروتمندانی که فقیر بودند مغز که هنگام پردازش از دست دادن فعال است، استریاتوم است. ناحیه استریاتوم خطاهای پیشبینیهایمان را کنترل میکند و به ما کمک میکند یاد بگیریم چگونه پیشبینیهای بهتری در مورد مسائل گوناگون بکنیم. این ناحیه به ما کمک میکند تا در آینده از ضررهای احتمالی جلوگیری کنیم. در آخر، ناحیه اینسولای مغز ما به انزجار واکنش نشان میدهد و با همکاری آمیگدال تلاش میکند تا افراد از انواع خاصی از رفتارها اجتناب کنند. دانشمندان علوم اعصاب بررسی کردهاند که ناحیه اینسولا هنگام پاسخ به ضرر فعال میشود.
عوامل اقتصادی-اجتماعی. عوامل اجتماعی-اقتصادی نیز نقشی اساسی در ارتباط انسان با زیانکاری دارند زیرا سلسله مراتب اجتماعی، تعیینکننده خوبی برای میزان زیانکاری افراد است. کسانی که در قدرت هستند زیانکاری کمتری دارند. قدرتمندان معمولاً به دلیل ثروت و شبکه اجتماعی خود در موقعیت بهتری برای پذیرش ضرر هستند. همچنین ثابت شده است که افراد قدرتمند و ثروتمند، نسبت ثروتمندانی که فقیر بودند به افراد خارج از این دایره به سود بیشتر اهمیت میدهند. ثروت، همانند قدرت، در زیانکاری افراد نقش دارد. ثروتمندان نیز معمولاً راحتتر با ضررهایشان روبهرو میشوند. یک نکته جالب در مورد افراد ثروتمند و میزان زیانکاری آنها این است که زیانکاری این افراد تحت تاثیر مستقیم محیط اجتماعی آنهاست. مطالعه انجامشده در ویتنام نشان داده که افراد ساکن در روستاهای ثروتمند کمتر از افراد ساکن در روستاهای فقیر درگیر زیانکاری میشوند. اما ثروتمندانی که در محلههای فقیر زندگی میکردند، بیشتر از افراد فقیر ساکن در روستاهای مرفهنشین، زیانگریز بودند.
فرهنگ. پیشینه فرهنگی هم با میزان زیانکاری افراد ارتباطی مستقیم دارد. برای مثال طبق تحقیقات انجامشده مردم کشورهای اروپای شرقی زیانکاری بیشتری دارند و مردمان کشورهای آفریقایی کمتر زیانگریزند. رابطه بین فرهنگها و زیانکاری را میتوان با اتکا به مفهوم فرهنگهای جمعگرایانه در مقابل فرهنگهای فردگرایانه توضیح داد. کسانی که در فرهنگهای جمعگرایانه زندگی میکنند روابط اجتماعی نزدیکتری با اطرافیانشان دارند، به این معنی که اگر تصمیمی نادرست بگیرند و متحمل ضرر شوند، از دوستان، خانواده و جامعه خود حمایت زیادی دریافت خواهند کرد. این موضوع در فرهنگهای فردگرا کاملاً برعکس است زیرا این افراد از امنیت اجتماعی یکسانی برخوردار نیستند.
سود، زیان و اسرار ذهن
همانگونه که پیشتر اشاره شد دکتر کانمن در گفتوگویی با نیویورک تایمز در مورد تعامل و ارتباط بین روانشناسی و اقتصاد صحبت کرده است. کانمن درباره اینکه چرا مدل منطقی رفتار انسان اینقدر در نظریه اقتصاد ریشه دوانده است میگوید: نباید فراموش کنیم که دلیل خوبی در توضیح اینکه چرا اقتصاد به این شکل توسعه یافته وجود دارد و آن این است که در بسیاری از شرایط، این فرض که مردم از فرصتهای موجود بیشترین استفاده را خواهند کرد بسیار محتمل است و این فرضیه تجزیهوتحلیل رفتار بازارها را ساده میکند. وقتی به دو غرفه کنار هم فکر میکنید که سیبهایی با قیمتهای مختلف میفروشند، قاعدتاً فرض میکنید کسی که سیبهایش را با قیمت بسیار بالاتری میفروشد، مشتری نخواهد داشت. بنابراین شما در این سطح، عقلانیت را مشاهده میکنید. اما با اتکا به این فرض، سراب داشتن قدرت پیشبینی برای شما پدیدار میشود. پس زمانی که در حال ایجاد یک تئوری رسمی هستید، میخواهید همان فرض اولیه را تعمیم دهید و در نهایت نتیجه میگیرید که مردم کاملاً منطقی هستند.
کانمن در این گفتوگو به «نظریه چشمانداز» هم اشاره میکند و میگوید: هر وقت این نظریه را تدریس میکنم، به سال 1738 بازمیگردم. در سال 1738، دنیل برنولی مقالهای بزرگ نوشت که در آن نظریه مطلوبیت را معرفی کرد. در واقع مطلوبیت بیش از هر چیز به معنای لذت است. سوالی که برنولی از خود پرسید این بود که «مردم چگونه تصمیمات خطرناک و پرریسک میگیرند،» او یک مشکل بسیار خوب را تجزیهوتحلیل کرد و سناریو را اینگونه چید. در زمانی از سال که پنج درصد احتمال از بین رفتن کشتی وجود دارد، یک تاجر به فکر فرستادن کشتی از آمستردام به سنپترزبورگ میافتد. برنولی نتایج احتمالی را از نظر مطلوبیت آنها ارزیابی کرد. آنچه او بیان کرد این بود که بازرگان با در نظر گرفتن وضعیت «ثروت» خود جوانب کار را میسنجد. اگر کشتی به مقصد برسد چقدر به جیب میزند؟ اگر کشتی به آنجا نرسد چطور؟ اگر بیمه بخرد چه مزایایی برایش دارد؟ اگر بیمه نخرد چه؟
امروز ما میدانیم که برنولی اشتباه کرده است. از نظر برنولی، ثروت مجموع داراییای است که شما صاحب آن هستید و فرقی نمیکند که یک میلیون دلار داشته باشید یا 500 هزار دلار یا دو میلیون دلار، در هر صورت به یک تصمیم تمایل خواهید داشت. اما اشتباه برنولی این بود که هیچ تاجری از نظر وضعیت ثروتش شرایط را نمیسنجد. تجار مانند هر شخص دیگری، در چارچوب سود و زیان فکر میکنند؛ آنچه به دست میآورند و آنچه از دست میدهند.
این در حقیقت بینشی بسیار ساده است اما به نظر میرسد همین نگرش ساده تفاوتی بزرگ ایجاد میکند. زیرا اگر مردم با در نظر گرفتن وضعیت ثروت خود فکر نمیکنند و در عوض در قالب آنچه به دست میآورند و آنچه از دست میدهند میاندیشند، پس همه تجزیهوتحلیلهای ریاضی که انجام شده و فرض اینکه مردم مطابق آن نظریه عمل میکنند، درست نیست. زمان زیادی طول کشید تا ما هم این موضوع را بفهمیم.
کانمن یافتههای خود و همکارش را درباره زیانکاری چنین روایت میکند: پدیده اصلی که ما مشاهده کردیم چیزی است که از آن به عنوان «زیانکاری» یاد میکنیم. بین از دست دادن و به دست آوردن عدم تقارنی چشمگیر وجود دارد که مشاهده آن بسیار آسان است. بنابراین عملکرد سود و زیان بهنوعی درهمپیچیده شده است. مردم واقعاً بین بردن و باختن تبعیض زیادی قائل میشوند و از باختن خوششان نمیآید.
زیانکاری این ایده را بیان میکند که ما در مقایسه با میزان شادی هنگام به دستآوردن چیزی، با از دست دادن چیزی دیگر با ارزش برابر، احساس درد بیشتری میکنیم. این مفهوم هنوز هم جای بحث دارد اما به طور گسترده پذیرفته شده، حتی میتوانید خودتان آن را آزمایش کنید. ما اگر روحیه زیانکاری را به طور کامل بفهمیم و از آن آگاه باشیم میتوانیم محتوای دیزاینها و بازاریابی برای محصولاتمان را با محوریت تمرکز بر سود یا اجتناب از ضرر بیان کنیم. این استراتژی احتمال اینکه شخصی هنگام تصمیمگیری برای خرید محصول ما حاضر به ریسک باشد را افزایش میدهد.
دنیل کانمن این ایده را چنین خلاصه میکند: «ضررها بر روی سودهای مشابه سایه میاندازند.»
1-Goode. Erica. A CONVERSATION WITH Daniel kahneman: On profit, Loss and the Mysteries of the Mind. The New York Times. Nov 5th, 2002
2- Loss Aversion Theory-The Economics of Design. Interaction-design.org. 2016
انتقام خونین از زالوهای سرمایهدار؛ داستان شیر غران و نقشه اصلاح اقتصاد
شیران غران، نام پیجی است که متهم جنجالی پایتخت برای خودش ساخته؛ او در این پیج پستی منتشر کرده و از حرکت عجیب و هولناکش خبر داده است.
سیما فراهانی | «با ما باشید با تماشای آنلاین عملیاتهای انتقام خونین از زالوهای سرمایهدار که خون مردم را در شیشه کرده اند.» شیر غران پایتخت، پیج اینستاگرامیاش را با همین جمله راه انداخته است.
این آغاز فعالیتش بود و البته پایانش؛ میخواست به تنهایی مشکلات اقتصادی کشور را حل کند. قصد داشت از ثروتمندان بدزدد و به فقرا ببخشد تا اینگونه همه به طور یکسان زندگی کنند. تصور میکرد که برای اینکار فقط یک اسلحه، ۱۰۰ تیر جنگی و یک پیج اینستاگرامی کافی است.
همسرش را برداشت و به سراغ اولین قربانیاش رفت. میخواست علاوه بر سرقت، با تهدید و زور یک لایو اینستاگرامی هم داشته باشد تا همه مردم از این اقدام او مطلع شوند.
قصد داشت در لایو اینستاگرامیاش مردم را از وجود به قول خودش زالوهای مرفه و ستمگر با خبر کند. فرق قائل شده است بین ثروتمندان مفید و ثروتمندان گرگ؛ آخرین حرفش به آنها این بود که راه فراری ندارید، اما خودش در بنبست گیر کرد و در تله ماموران پلیس گرفتار شد.
آن هم درست پس از آنکه به سراغ اولین قربانیاش در آجودانیه رفت. خانوادههای یک آپارتمان را گروگان گرفت و فریادزنان حتی به سمت ماموران پلیس هم شلیک کرد. ولی خودش زمینگر و در جدال با ماموران، بازنده شد.
انتقام از ثروتمندان
شیران غران، نام پیجی است که متهم جنجالی پایتخت برای خودش ساخته؛ او در این پیج پستی منتشر کرده و از حرکت عجیب و هولناکش خبر داده است:
«حرکت ما برای مجازات مرفهان ناجوانمردی است که خون مردم ایران را در شیشه کردهاند. آنهایی که از کمبود دلار استفاده کرده و با خرید آن موجب افزایش شدید قیمت آن و سود خودشان و زیان عموم مردم شدند. همان کسانی که به هر شکلی به دنبال ستم به مردم هستند.
اینان شرورهایی هستند که وظیفه حکومت است که با آنها برخورد شدید را انجام دهد، اما وقتی از انجام آن ناتوان است چارهای نیست که ما خودمان برخیزیم و انجام آن را به دست بگیریم. ما اموال محرومان را از دست این ستمگران خارج کرده و به دست آنها بازمیگردانیم، اما به همین میزان کفایت نمیکنیم.
ما در کنار مال آنها جانشان را نیز میستانیم و فضای رعب و وحشت را برای تمام مرفهان بیدردی که در مورد سختیهایی که برای مردم ایجاد کردند خود را به بیخبری میزنند، ایجاد میکنیم تا بفهمند که سزای عملشان چیست.
ما با ثروت و افراد ثروتمند مشکلی نداریم، اما وجود موشها و زالوها در جامعه را نمیتوانیم تحمل کنیم. ثروتمند مفید و مسئولیتپذیر فرق دارد با کسانی که بیرحمانه مثل گرگها به جان این مردم افتادهاند. خبر بد برای شما این است که راه فراری ندارید.»
دقایق دلهرهآور در آجودانیه
او این پیج را ساخت و این متن را هم منتشر کرد. پس از آن به سراغ گروگانهایش رفت. این اتفاق ساعت پنج بعدازظهر روز سهشنبه رخ داد.
ماجرا از این قرار بود که در آن ساعت ماموران کلانتری ۱۶۴ قائم هنگام گشتزنی متوجه حرکات مشکوک یک خودروی ۲۰۶ شدند. آنها به این خودرو دستور ایست دادند، اما راننده خودرو به دستور پلیس توجه نکرده و اقدام به فرار و همچنین تیراندازی به سمت پلیس کرد.
در ادامه این تعقیبوگریز خودروی متهمان وارد منطقه آجودانیه شد. پس از ورود به کوچهای بنبست وارد یک آپارتمان شد. متهمان در ابتدا با یکی از همسایهها که در راهرو بوده درگیر شدند. در ادامه به طبقه پنجم ساختمان رفته و با شکستن در واحد مسکونی در این طبقه وارد خانه یکی از ساکنان شدند. سه نفر از اهالی این آپارتمان شامل زن، مرد و دختر خانواده را به گروگان گرفتند.
سردار رحیمی، رئیس پلیس پایتخت با اشاره به اینکه به محض اطلاع از حادثه گروگانگیری سریعا تمهیدات لازم با بهکارگیری تیمهای نوپو، پلیس آگاهی و پلیس پیشگیری انجام شد، گفت: «با توجه به اهمیت موضوع من سریعا در محل حضور پیدا کرده و از نزدیک فرماندهی و کنترل عملیات را در دست گرفتم.»
مذاکره با گروگانگیر
سردار رحیمی با اشاره به انجام گفتگو و مذاکره با گروگانگیرها ثروتمندانی که فقیر بودند افزود: «با استفاده از گروه رهایی گروگان در نهایت عملیات ویژه و برقآسای گروه نوپو انجام و در چند دقیقه گروگانگیرها دستگیر و خلع سلاح شدند و گروگانها را نجات دادیم.»
او با اشاره به اینکه گروگانها در کمال صحتوسلامت هستند و هیچگونه آسیبی به آنها وارد نشده، گفت: «گروگانگیرها برای انجام تحقیقات در اختیار پلیس هستند.»
سردار رحیمی با اشاره به حضور معاون دادستان تهران و سرپرست دادسرای ناحیه یک، بیان داشت: «با هماهنگی دستگاه قضا با افرادی که به دنبال به چالش کشیدن امنیت شهر و شهروندان هستند برخورد جدی خواهد شد.»
وحشت همسایهها
یکی از گروگانها درباره روایت آنچه دیده بود، میگوید: «من با همسر و پسر کوچکم داشتیم از آپارتمان بیرون میآمدیم. در پارکینگ را که باز کردیم ناگهان خودروی ۲۰۶ داخل آمد. یک زن و شوهر بودند. مرد جوان با اسلحه ما را تهدید کرد و گفت حق ندارید حرف بزنید یا سروصدا کنید.
ما یک دختر جوان و پسر خردسال داریم. گفتیم اینکار را نکنید، التماس کردیم ما را رها کنند. آنها هم مرتب میگفتند تکان نخورید و ساکت باشید. همزمان همسایه طبقه اول که یک زن و شوهر میانسال هستند، پایین آمدند.
گروگانگیر همه ما را با هم به داخل خانه برد. بعد متوجه شد یک خانواده دیگر طبقه بالا زندگی میکنند. از آن طرف هم گویا مامورانی که در تعقیب این خودرو بودند به آنجا رسیدند، ولی نمیدانستند که آنها به کدام خانه آمدهاند.
آنها داشتند در آن اطراف جستوجو میکردند. مرد گروگانگیر وقتی فهمید همسایه طبقه بالایی خانه هستند، میخواستند آن خانواده را هم پایین بیاورد و همه ما را با هم گروگان بگیرد. ولی آنها زودتر به پلیس خبر داده بودند.
زن سارق وقتی فهمید به پلیس خبر دادند به گفته شوهرش از خانه بیرون زد و یکی از زنان ساختمان را هم همراهش برد. همزمان وقتی میخواست از پارکینگ بیرون برود، پلیس آنها را دید. گروگان هم دادوفریاد به راه انداخت. پلیس برای دستگیری این زن شلیک کرد و در نهایت کمی آن طرفتر او را دستگیر کرده بود. وقتی صدای تیراندازی آمد، سارق عصبانی شد. فریاد میزد که زنم را کشتند، من هم شما را بدبخت میکنم.»
خلعسلاح مجرم
شاکی ادامه داد: «او از خانه بیرون رفت و در ثروتمندانی که فقیر بودند راهرو به سمت ماموران تیراندازی میکرد. ماموران هم تیراندازی کردند و در نهایت او مجروح شد. ولی دست بردار نبود. ما نیز از این طرف در را از داخل بستیم که نتواند دوباره داخل شود. او نیز به طبقه سوم رفت و همان خانواده را که به پلیس اطلاع داده بودند، گروگان گرفت. با لگد در را باز کرده و داخل رفته بود.»
در نهایت ماموران پلیس و سردار رحیمی با متهم صحبت کردند و سعی کردند او را آرام کنند. تااینکه ماموران نوپو موفق به دستگیری این مجرم شدند.
او که حالا دستگیر شده است پس از اعتراف به جرم خود، در گفتگو با «شهروند» صحبتهای عجیبی را در خصوص این اقدام هولناکش مطرح کرد:
قصدت از این گروگانگیری چه بود؟
میخواستم اقتصاد جامعه را اصلاح کنم. جامعه پر شده است از آنهایی که یک شبه پولدار میشوند. این افراد ضربه بزرگی به اوضاع مالی مردم جامعه میزنند. میخواستم سراغ آنهایی بروم که ثروتشان را از طریق نامشروع بدست آوردهاند. میخواستم این افراد را به جامعه معرفی کنم. از آنها لایو بگیرم تا همه متوجه شوند که اینها پولشان را از کجا بدست میآورند.
فقط همین نیت را داشتی؟
قصد داشتم پولهایشان را بگیرم و به فقرا بدهم تا اینگونه توازن بین همه در جامعه برقرار شود. میخواستم مشکلات اقتصادی مردم را حل کنم.
با دزدی و گروگانگیری؟
اگر این افراد ثروتمند نبودند، مشکلات بسیاری از مردم جامعه حل میشد. مثلا بعضی از آنها دلار میخرند و نگه میدارند. همین مسأله باعث میشد که دلار گران شود و ضربه بزرگ اقتصادی پیش بیاید. باید همه در شرایط اقتصادی یکسان باشند. من هم راه دیگری جز این به ذهنم نرسید.
نقشهات را چطور اجرا کردی؟
از چندین ماه پیش این فکر به سرم زده بود. تا اینکه یک ماه قبل از طریق اینستاگرام یک اسلحه کلت کمری و ۱۰۰ تیر جنگی به مبلغ ۳۴ میلیون تومان خریدم. دو هفته قبل هم پیج اینستاگرامیام را راهاندازی کردم تا از این طریق مردم را از این مسأله باخبر کنم. با اسلحه به همان ساختمانی رفتم که خالهام آنجا زندگی میکرد.
یعنی میخواستی از خالهات سرقت کنی؟
نه. خالهام با اینکه در آجودانیه زندگی میکرد، ولی وضع مالیاش آنقدر خوب نبود، اما، چون در خانهاش رفتوآمد زیادی داشتم، فهمیدم یکی از همسایههایشان از طریق نامشروع پولدار شده است. میخواستم به سراغ او بروم، اما در نقشهام ناکام ماندم.
قصد کشتن و آسیب رساندن هم داشتی؟
نه من اصلا به کسی آسیبی نرساندم. حتی وقتی همسایهها را گروگان گرفتم، هیچکس آسیب ندید. قصد داشتم وقتی آنها را گروگان گرفتم، در لایو اینستاگرامی از آنها اعتراف بگیرم که چطور پولدار شدهاند. بعد پولشان را سرقت کنم و به فقرا بدهم تا توازن مالی ایجاد شود. من هدفهای زیادی داشتم، اما دستگیر شدم.
همسرت را چطور وارد این نقشه کردی؟
او هم با من موافق بود و میدانست که نیتم خیر است. برای همین از همان اول قبول کرد که با من همراه شود. روز حادثه فرزندانم را به خانه مادرزنم بردم. حتی او هم میدانست که قرار است چکار کنم. ولی چون میدانست نمیتواند مرا قانع کند، مخالفتی نکرد.
تحصیلات داری؟
دانشجوی فوق لیسانس مدیریت هستم. فقط دفاع از ثروتمندانی که فقیر بودند پایاننامهام مانده تا مدرک را بگیرم. لیسانس نرمافزار کامپیوتر هم دارم.
شغلت چه بود؟
من مسئول فنی شرکتهای خصوصی و دولتی زیادی بودم. حتی کارهای پژوهشی بسیاری هم انجام دادهام.
شوهرم میخواست حقطلبی کند
همسر متهم نیز تحصیلکرده است. او هم مثل شوهرش معتقد است که باید حق فقرا از ثروتمندان گرفته شود. او، چون حرفهای شوهرش را قبول داشت، تصمیم گرفت با او همراه شود. او درباره این موضوع میگوید: «یک دختر دوساله و یک پسر هشتساله دارم. مدتها بود که شوهرم میخواست حق فقرا را از ثروتمندانی که از راه نامشروع پول بدست میآورند، بگیرد.
شوهرم میخواست بگوید که جامعه، ظالم زیاد دارد و به همراه همین افراد ظالم است که مردم مشکلات مالی دارند وگرنه هیچکس فقیر نیست. او میخواست بگوید که بعضی از پولها در جامعه نزد این افراد ظالم بلوکه میشود. برای همین است که مردم فقیر میشوند.
میخواست حقطلبی کند و به داد مردم برسد. او نمیخواست به کسی آسیب برساند. نیتش خیر بود، چون مردم را دوست دارد. چون میدانستم نیتش خیر است با او همراه شدم و به خانه خاله شوهرم رفتیم. ولی پلیس ما را گیر انداخت.»
میلیاردرهایی که درسنخوانده ثروتمند شدند / گزارش تصویری
افراد زیادی در جهان وجود دارند که میتوانند ثابت کنند بدون تحصیل هم میتوان موفق و ثروتمند بود. استیو جابز یکی از آنها بود که فقط یک ترم .
افراد زیادی در جهان وجود دارند که میتوانند ثابت کنند بدون تحصیل هم میتوان موفق و ثروتمند بود. استیو جابز یکی از آنها بود که فقط یک ترم در کالج درس خواند و سپس یکی از موفقترین کمپانیهای کامپیوتری را تأسیس کرد.
در ادامه به 15 شخصیت برتر جهان در این زمینه خواهیم پرداخت :
جان دیویس راکفلر
او را شاید بتوان ثروتمندترین آمریکایی تمام دورانها نامید. جان دیویس راکفلر از پایهگذاران یک پالایشگاه نفتی بود که از دل آن شرکت نفتی استاندارد اویل برخاست. زمانی که راکفلر در سال ۱۹۳۷ درگذشت، میزان ثروتش حدود ۳۴۰ میلیارد دلار برآورد شد. شاید باور این قضیه سخت باشد که راکفلر فقط دبیرستان رفت و سپس تنها یک کلاس کوتاه مدت را در کالج گذراند تا اینکه در سن ۱۶ سالگی شروع به کار کرد.
هنری فورد
او در ۱۶ سالگی مزرعه خانوادگی را ترک کرد و به دیترویت رفت. در ابتدا به عنوان کارآموز کار کردن با ماشینهای صنعتی را یاد گرفت و بعدها مهندس ارشد کمپانی "ادیسون ایلومینیتینگ" شد. فورد نخستین خودرویش را سال ۱۸۹۶ ساخت. او سپس ایده تولید متحرک بر روی چرخ را به اجرا درآورد و به این ترتیب انقلابی در نحوه تولید خودرو ایجاد کرد. دارایی هنری فورد امروزه ۱۹۹ میلیارد دلار برآورد میشود. او در سال ۱۹۴۷ درگذشت.
آمانسیو اورتگا
آمانسیو اورتگا در ۱۴ سالگی مدرسه را ترک کرد و مشغول به کار در یک مغازه فروش پیراهن مردانه شد. در سال ۱۹۷۵ اورتگا کمپانی تولید پوشاک "زارا" را تأسیس کرد. او امروزه به عنوان یکی از امپراتوران صنعت مد و دومین فرد ثروتمند جهان با دارایی ۷۸ میلیارد و ۵۰۰ میلیون دلار شناخته میشود.
لی کاشینگ
لی کاشینگ ثروتمندترین مرد قاره آسیاست. به نقل از مجله "فوربس" میزان داراییهای او حدود ۳۱ میلیارد دلار است. گستره امپراتوری این سرمایهگذار و تاجر نیکوکار هنگکنگی ۵۲ کشور جهان را در برمیگیرد و او ۲۶۰ هزار کارمند دارد. البته لی کاشینگ همیشه زندگی راحتی نداشته است. او پس از مرگ پدرش مجبور به ترک مدرسه و کار کردن در یک کارخانه شد. لی کاشینگ در آن زمان تنها ۱۵ سال داشت.
مایکل دل
او بدون تردید یکی از معروفترین میلیاردهای جهان است. در رتبهبندی "فوربس" مایکل دل با حدود ۱۶ میلیارد دلار بیست و پنجمین فرد ثروتمند جهان معرفی شده است. دل دوران دانشجویی در اتاق خوابگاهش، زمانی که تنها ۱۹ سال داشت شرکت رایانهای "دل" را تأسیس کرد. او تحصیلاتش در دانشگاه تگزاس را نیمهتمام رها کرد تا بتواند تمام وقت به کار در شرکتش برسد.
فرانسوا پینو
برندهای معروفی همچون گوچی، ایو سن لوران و پوما از جمله زیرمجموعههای شرکت کرینگ هستند که فرانسوا پینو در سال ۱۹۶۳ تأسیس کرد. او در ۱۶ سالگی به دلیل آزار و اذیت همشاگردیها که فقر خانوادهاش را دستمایه تمسخر کرده بودند، مدرسه را کنار گذاشت. میزان داراییهای پینو ۱۳ میلیارد دلار برآورد میشود. او همچنین صاحب ۲ هزار اثر هنری با ارزش در مجموعه شخصیاش است.
استیو جابز
مؤسس کمپانی "اپل" هم یکی از میلیاردرهایی بود که تحصیل را نیمهکاره رها کرد. او فقط یک ترم در کالج درس خواند. در سال ۱۹۷۶ جابز به همراه دوستانش در گاراژ خانهاش کمپانی اپل را بنیان گذاشت. داراییجابز نزدیک به ۱۱ میلیارد دلار برآورد میشود. او در سال ۲۰۱۱ بر اثر ابتلا به سرطان درگذشت.
رومن آبراموویچ
این تاجر روس در ۱۷ سالگی تحصیل را رها کرد. در ابتدا آبراموویچ با فروش اردکهای پلاستیکی در آپارتمانش در مسکو پول درمیآورد. او به واسطه داشتن روابط خوبی که با مقامهای دولتی روسیه داشت، توانست بزرگترین کمپانی نفتی روسیه را بخرد. داراییهای آبراموویچ ۴۸ ساله ۸ میلیارد و ۷۰۰ میلیون دلار تخمین زده میشود.
لارنس گراف
لارنس گراف در ۱۴ سالگی مدرسه را رها کرد و در یک جواهر فروشی به عنوان پادو مشغول به کار از جمله تمیز کردن توالت شد. در سال ۱۹۶۰ گراف امپراتوری "الماسهای گراف" را تأسیس کرد. دو سال بعد در ۲۴ سالگی دو مغازه جواهرفروشی در لندن را که نخستین مغازههایش به شمار میرفتند، باز کرد. گراف ۷۸ ساله که در تصویر در کنار پسرش دیده میشود، نزدیک به ۵ میلیارد دلار ثروت دارد.
ریچارد چارلز نیکولاس برانسون
او به دلیل ابتلا به بیماری خوانشپریشی (Dyslexia) مدرسه را رها کرد. با این حال برانسون توانست در سالهای بعد ثروتی میلیاردی به هم بزند. او در سال ۱۹۷۰ نخستین شرکتاش را بنیان گذاشت که "ویرجین رکوردز" نام داشت. برانسون به مرور شرکت هوایی "ویرجین آتلانتیک" و شرکتهای "ویرجین موبایل" و "ویرجین ترین" را نیز تأسیس کرد. میزان ثروت او به نقل از مجله فوربس ۴ میلیارد و ۲۰۰ میلیون دلار است.
کرک کرکوریان
او در کلاس هشتم مدرسه را ترک کرد. در ابتدا به عنوان بوکسور آماتور و خلبان هواپیما در جنگ جهانی دوم روزگار را سپری کرد و سالها بعد به عنوان میلیاردر به شهرت رسید. کرک کرکوریان در سال ۱۹۶۲ یک قطعه زمین در لاسوگاس خرید. چند سال بعد او صاحب چندین هتل در لاسوگاس بود و از مهمترین سرمایهگذاران صنعت سینما و خودروسازی به شمار میرفت. کرکوریان به هنگام مرگ در سال ۲۰۱۵ ثروتی بالغ بر ۴ میلیارد دلار داشت.
دیوید اچ. مرداک
او در کلاس هشتم تحصیل را رها کرد و تا سال ۱۹۴۵ که به ارتش آمریکا پیوست، در یک پمپ بنزین مشغول کار بود. پس از بازگشت از جنگ دیوید هوارد مرداک رستورانی در دیترویت خرید. در سال ۱۹۸۵ او شرکت املاک "Castle & Cook" را خرید که شرکت غذایی Dole نیز جزو زیرمجموعههایش بود. این شرکت اکنون بزرگترین تولیدکننده میوه و سبزیجات در جهان به شمار میرود. میزان ثروت دیوید اچ. مرداک ۳ میلیارد دلار تخمین زده میشود.
ریچارد دزموند
این میلیاردر بریتانیایی رئیس شرکت رسانهای Northern & Shell است. روزنامههای دیلی اکسپرس، دیلی استار و نیز شبکه تلویزیونی Channel 5 به دزموند تعلق دارند. حقیقتی که خیلیها از آن اطلاع ندارند این است که ریچارد دزموند در ۱۶ سالگی مدرسه را ترک کرد. در سال ۱۹۷۴ او به عنوان ناشر نخستین روزنامهاش را منتشر کرد. میزان دارایی دزموند یک میلیارد و ۹۰۰ میلیون دلار برآورد میشود.
کارل لیندنر جونیور
کارل لیندنر جونیور در ۱۴ سالگی درس را رها کرد و به عنوان توزیعکننده شیر در شرکت خانوادگی مشغول به کار شد. او سپس همراه دو برادرش یک بستنیفروشی راه انداخت که بعدها از دل آن بستنیفروشی زنجیرهای United Dairy Farmers با نزدیک به ۲۰۰ شعبه بوجود آمد. در سال ۱۹۹۹ او سهامدار و عضو هیئتمدیره باشگاه بیسبال Cincinnati Reds شد. لیندنر با ثروتی بالغ بر 1.7 میلیارد دلار در سال ۲۰۱۱ چشم از جهان فروبست.
لو لویف
لو لویف در سال ۱۹۷۱ همراه با خانوادهاش از ازبکستان به اسرائیل مهاجرت کرد. او که در فقر بزرگ شده بود در ۱۶ سالگی مدرسه را ترک کرد و به عنوان تراشدهنده الماس مشغول کارآموزی شد. لو لویف بعدها برای پیدا کردن الماسهای قیمتی به سرتاسر جهان سفر کرد و یک امپراتوری الماس را بنا نهاد. به نقل از فوربس ثروت او یک میلیارد و ۵۰۰ میلیون دلار است.
دیدگاه شما